loading...
مهدی موعود

.

یه بنده خدا بازدید : 91 یکشنبه 09 تیر 1392 نظرات (0)

     دیریست که ما منتظر روی تو هستیم
   ما بند نجابت به تن اسم تو بستیم

     دیریست که دلداده ما خانه نشین است
    جای قدمش بوسه به صد چاک زمین است

         پلک دلم امشب به نبودت پر درد است
      این فصل کبود از غم هجران تو سرد است

         ای ساقی دلهای جهان مست نگاهت
   این ماه فرومانده ز چشمان سیاهت

     دیریست که ما منتظر و خانه بدوشیم
        وقتی که قمر نیست همه تا رو خموشیم

    ای صاحب این ثانیه ها پس تو کجایی
      فهمیده ام این جمعه گذشت و نمی یایی

      دیریست که در جمعه همه مست غروییم
  از ناله پریم وغزل سنگ و رسوبیم

یه بنده خدا بازدید : 95 یکشنبه 09 تیر 1392 نظرات (0)


سلام.
خوبی؟ ... خسته ام از »خوبیم و جز دوری تو ملالی نیست«. خسته ام از نامه های »اینجا هوا خوبست و ...« یا »خبرت دهم، اسماعیل دانشگاه قبول شد ...«
عادت کرده ایم که بگوییم منتظریم. عادت کرده ایم بعد از هر صلواتمان بگوییم: »... وَ عَجِّل فَرَجَهُم« یا این که بعد از هر نماز دعای فرج را بخوانیم. حتی از روی عادت برای سلامتی امام زمان (عج) صلوات نذر می کنیم. به نبودنش، به نیامدنش، به انتظارمان عادت کرده ایم.
آن قدر در این آخرالزمان در فتنه غرق شده ایم که یادمان رفته مدینه فاضله یعنی چه؟ انگار عادتمان شده که هر روز، خبر یک قتل، یک تصادف مرگبار یا یک سرقت را بشنویم. مثل این که اگر پنج شنبه ها منتظر نباشیم، یکی از کارهای روزمره مان را انجام نداده ایم. یا فکر می کنیم اگر صبحهای جمعه در مراسم دعای ندبه شرکت نکنیم، از دوستانمان عقب مانده ایم. آخرین باری که صبح جمعه بیدار شدیم و از این که »او« نیامده بود، دلمان گرفت؛ کی بود؟ عزیزی می گفت: »خیلی وقتها منتظریم. منتظر تلفن کسی که دوستش داریم، یا نامه ای که باید می رسیده و نرسیده؛ یا کسی که باید می آمده. چندبار از این دست انتظارها برای آن کسی که مدعی انتظارش هستیم، داشته ایم؟ ... یک جای کار می لنگد.« راست می گفت. یک جای کار می لنگد ...
چند روز قبل، مرد نابینایی را دیدم که کنار خیابان ایستاده بود. نه به ماشینهایی که برایش بوق می زدند توجه می کرد، نه به آدمهایی که مدام به او تنه می زدند. پسرکی کنارش ایستاد. زیر گوش پیرمرد چیزی گفت و او سرش را به علامت جواب مثبت تکان داد. و بعد، پسرک با نرمی زیر بازوی پیرمرد را گرفت تا او را از خیابان بگذراند. به وسط خیابان که رسیده بودند، دیدم لبهای پسرک مدام تکان می خورد و بر لبهای پیرمرد هم لبخندی نشسته. خیابان شلوغ بود و چند دقیقه ای طول کشید تا از عرض آن گذشتند. و در این مدت پیرمرد و پسرک جوان با هم صحبت می کردند و می خندیدند. به سمت دیگر خیابان که رسیدند، پیرمرد دست پسر را از بازویش جدا کرد و به سرعت به سمت لبهایش برد و بوسید ... پسرک مات و مبهوت به پیرمرد که عصازنان دور می شد، خیره شده بود ...
من هم مات شده بودم. پس از چند لحظه ای که به جای خالی پیرمرد خیره شده بودم، به خودم آمدم. صدای بوق ماشینها و همهمه مردم، به من فهماند که در دنیای بی رحم این زمانه، پیرمردی دست عاطفه فراموش شده بشری را بوسیده، دست کمک به همنوع، دست »بنی آدم اعضای یکدیگرند« را ...
می بینی چقدر در آخرالزمان غرق شده ایم؟ از این روزهای روز مرگی، از روزهایی که با دیروز و فردایمان تفاوتی ندارند، خسته ام ...
چند وقت قبل - جایت خالی - میهمان امام رضا (ع) بودم. یکی از شبها، با حال و هوای غریبی، گیج و منگ، تن به سینه سرد دیوار داده، به ضریح چشم دوخته بودم. دختری کنارم نشسته بود. چادرش را تا روی صورت کشیده بود و با خود زمزمه می کرد: »یا وجیهاً عنداللّه، إشفع لنا عنداللّه« یک نفر بلندبلند صلوات می فرستاد و کسی آن طرف تر خوابیده بود... از سمت دیگر ضریح، حدود 20 جوان، در حالی که هر کدام گل سرخی در دست داشتند و منظم و عاشق به سمت ضریح حرکت می کردند، یکصدا شروع به خواندن کردند:
»ای خدای من اومدم دعا کنم
از ته دلم تو رو صدا کنم
ای خدا منم دارم در می زنم
یه شب اومدم به تو سر بزنم ...«
با همین نوای دلنشین تا نزدیک ضریح آمدند و ایستادند؛ دست بر سینه و سرشار از حس احترام:
»... اومدم امشبو منت بکشم
چه کنم، خیلی خجالت می کشم
همیشه کرامت از بزرگ تر است
پیش تو دست پر اومدن خطاست.«
همه آدمها می گریستند، همه آنهایی که خواب بودند و یا بیدار ...«
تضرع عاشقانه شان که به پایان رسید، گلهایشان را به ضریح هدیه دادند و رو به قبله، با دستانی سوی آسمان رفته، نشستند: »اللَّهُمَّ کن لولیّک الحجةبن الحسن ...«
نمی دانم چرا نام زیبایش، گونه هایم را نیلوفری کرد ... دعای فرج که تمام شد، برخاستند و با بغضی غریب شروع به زمزمه کردند:
»اباصالح! التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باش!
نجف رفتی، کاظمین رفتی، کربلا رفتی، یاد ما هم باش!
مدینه رفتی به پابوس قبر پیغمبر، مادرت زهرا ...
و دور شدند. ناخودآگاه نیم خیز شدم. می خواستم دنبالشان بروم، بگویم: »ببخشید آقای محترم! شما یک مرد میانسال را ندیدید؟ می گویند نشانش یک خال هاشمی است و یک شال سبز. شنیده ام مانند جدش، یتیمان را از محبت سیراب می کند و همچون سیدالشهدا، مظلومان را از عدالت. همانی که همه آدمها، همه ادیان، موعود می نامندش...
ببخشید ! شما محبوب مرا ندیده اید؟«

یه بنده خدا بازدید : 83 یکشنبه 09 تیر 1392 نظرات (0)

حدیث نیاز

یا اباصالح المهدی، ادرکنی و لا تهلکنی
ای مهدی محمد، صلی الله علیه وآله!
هر دو یادگار رسول، صلی الله علیه وآله، مگر جز تو بودند؟
قرآن ناطق «تویی » و عترت باقی هم، تنها «تو».
کنون چه شده ست دیده دل را، که «قرآن ناطق » را نمی بیند و «عترت باقی » را نیز،نمی یابد؟...
ای فرزند «علی عظیم »، علیه السلام!
سکوت پرمعنایت، سکوت «علی »، علیه السلام، را تفسیر می کند و صبرت، عظمت صبر او رامتجلی می سازد.
ای تمامی عدالت، صاحب ولایت و مصدر جهانی حکومت!...
کنون این دست ما و التماس بیعت!... (عجل علی ظهورک)
ای یوسف «زهرا»، سلام الله علیها!
مگر ریسمان ستم، به واسطه جهل عوام تواند که دو دست غیرت جوانمردان را به زنجیر کشد;خانه امید نبوت را به آتش کشد; به مسمار قساوت، مهبط وحی (1) را از «خون خدا» گلگون کندو فرزند «ولی حق » را نیامده، قربانی کند!؟
می دانم که همیشه آزارت می دهد. آخرین فریاد جگرخراش مادری در میان آتش در و دیوارکه:

«یا مهدی!...»
ای جان جانان «حسن »، علیه السلام!
تو زیباترین تجلی حسنی و امین ترین وارث بر کمال عقل «حسن »، علیه السلام.
چه زیبا همچو «حسن »، شجاعت را به نجابت آمیخته ای.
ای وارث «خون خدا»!
«حسین »، آغازگر نهضت بود...
از آن روزی که امام، علیه السلام، خون «اصغرش » را به آسمان هدیه فرستاد،خون «پسر» در آسمانها و خون «پدر» بر زمین سرخ کربلا، غوغا می کند.
ای منتقم خون خدا!
«حسین » آغاز کرد...، تو کی پایان خواهی بخشید؟...
ای حقیقت عاشقانه ترین سجده ها!
زیباترین جلوه های هستی، لحظه ای است که «بقیة الله »، در سجده «الله »،سر تعظیم فرود می آورد.
ای وارث سجده های هر دو «علی » (2) !
آنان را که توفیق نظاره سجود تو در نماز، حاصل شد; زان پس به شرم نشستند از هرچه سجده انسانی، که پیش از آن بر کره خاک دیده بودند...
ای یگانه «علم و حکمت »!
تو وارث «شهر علم » و «دروازه آنی ». تو وارث علوم انبیا و «شکافنده » آنی!
ای سیره ات همه بر مبنای حکمت!
«علوم حقیقت » و «حقیقت حکمت » را، بر قلب ما مستولی ساز!
ای حافظ استوار مکتب «صدق »!
دین آباء تو با «صداقت » قوام یافت و صداقت محض نیز، تنها «تشیع » متجلی است...
رهروان مکتب خود را از شر دو طایفه گمراه، در امان دار:
«عالمان بی عمل و جاهلان مقدس مآب » (3) ای عظیم تمثال «حلم »!
درس حلم و کظم «موسوی » را به ما و همکیشانمان بیاموز تا بدانیم که تنها دشمنان تو شایسته غضب اند، و نه دوستان!
ای تجلی محض «رضا»!
خدا هم در خیل بندگانش - پس از علی بن موسی الرضا، علیه السلام - هرگز «رضایی » دوباره چون تو ندید.
«رضا»یی که هرلحظه، شقاوت دنیا را دید; چشم حیا برهم نهاد و شاید، تنها در دل گریست، اماگفت: «الهی; رضا برضائک، صبرا علی بلائک، فاغث یا غیاث المستغیثین!».
ای متصل به دریای جود «جواد»!
چشم دل را از هرچه سراب دنیاست، ناامید کن تا ببیند که سرچشمه زلال جود و سخاوت، به دست کیست!
ای روح هدایت «هادی »، علیه السلام!
دگر دل را طاقت دیدن اینهمه «ضلالت » نیست... دست افتادگان، همه برگیر.
ای فرزند حسن «زکی »، علیه السلام!
شاید کسی همچو پدر، هرگز ترا نشناخت; صاحب لشکری که خود آرزوی سربازی سپاه تو بردل داشت... سپاهش به سپاه مخلص تو، متصل باد.
یا «اباصالح المهدی »(عج)!
چه بگویم با تو، که ناگفته، همه را می دانی...; سوز حزین دل را تنها تو دریابی!
بدان که من هم به تو اقتدا می کنم آنگاه که برای فرج خویش، می خوانی:
«امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء».

----------------------------------------------------------------------------------

پی نوشتها:
1. ساحت مقدس، سینه فاطمه زهرا، سلام الله علیها، که به واسطه فرو رفتن میخهای در
مجروح شد.
2. علی بن ابی طالب، علیه السلام، و علی بن الحسین، «سجاد»، زین العابدین،
علیه السلام.
3. امام جعفر صادق، علیه السلام، فرمودند: «دو طایفه کمر مرا شکستند: «عالمان بی
عمل و جاهلان مقدس مآب »

 

یه بنده خدا بازدید : 93 یکشنبه 09 تیر 1392 نظرات (0)

یكى دیگر از نشانه هاى ظهور كه در روایات بدان اشاره شده است پدیدار شدن پرچم خراسانى است البته آنچه كه از سخنان معصومان ـ علیهم السلام ـ بدست مى آید این است كه پرچم هاى متعددى از شرق یعنى بلاد شرقى ایران تا سر حدّ چین قیام مى كنند كه ظاهراً محلّ اجتماع آنها خراسان است و خراسانى نیز كه پرچم مستقلى دارد با كمك آنان حركت خود را آغاز مى نماید، پرچم خراسانى مهمترین آن پرچمهاست. و به این اعتبار از همه  آنها برایات شرقى تعبیر شده كه داراى پرچم هاى سیاه هستند.

نكته  دیگر اینكه در روایات به سه پرچم از خراسان اشاره شده است كه در سه مرتبه قیام مى كنند كه دو مورد از آنها تحقق یافته یكى بیرقهاى سیاه ابو مسلم خراسانى كه براى تشكیل دولت بنى العباس بوده است و دوم پرچم مغول كه از ناحیه خراسان آمد و دولت بنى العباس را بر هم زد لیكن سوم باقیمانده و اوست كه متصل به ظهور امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ خواهد بود و با سفیانى خواهد جنگید. حضرت باقر ـ علیه السلام ـ فرمود:

«آنگاه كه لشكر سفیانى در كوفه مشغول قتل و غارت باشند بیرقهایى از طرف خراسان برسند كه منزلها را بسرعت طى كنند و با ایشان چند نفر از اصحاب قائم ـ ارواحنا فداه ـ باشد»(۱).

قال رسول اللّه ـ صلّى اللّه علیه وآله وسلّم ـ :

انّا أهل البیت، اختار اللّه لنا الآخرة على الدنیا وانّه سیلقى أهل بیتی من بعدی تطریداً وتشریداً حتّى ترفع رایات سود من المشرق فیسألون الحقّ فلا یعطون فیقاتلون فینصرون فیعطون الذی سألوا فمن أدركهم منكم أو من أبنائكم فلیأتهم ولو حبواً على الثلج، فانّها رایة الهدى یدفعونها إلى رجل من أهل بیتی یملأ الأرض قسطاً وعدلاً بعدما ملئت جوراً وظلماً(۲).

براى ما اهل بیت خداوند آخرت را بر دنیا برگزیده است. همانا پس از من دودمانم آواره و مطرود مردم واقع خواهند شد تا آنگاه كه پرچمهاى سیاه از سوى مشرق پدیدار شود پس آنان حق را طلب كنند لیكن به ایشان داده نشود پس مى رزمند و پیروز مى شوند پس هر كس از شما و یا نسل شما ایشان را درك كرد باید خود را به آنان رساند اگر چه بر روى یخها بخزد آنان امر را به مردى از خاندان من مى سپارند كه زمین را از عدل و داد لبریز مى سازد پس از آنكه از ظلم و جور مالامال شود.

یه بنده خدا بازدید : 101 یکشنبه 09 تیر 1392 نظرات (0)

 از نشانه هاى پیش از ظهور حضرت، گرسنگى ذكر شده است. محمد بن مسلم مى گوید: از امام صادقع) شنیدم كه فرمود: پیش از ظهور حضرت قائم (ع) از سوى خداوند براى مؤمنان نشانه هایى است .
گفتم: خدا مرا فداى توگرداند، آن نشانه ها كدام است؟
فرمود: آن ها همان گفته خداوند است كه فرمود: و لبنونکم بشی ء من الخوف والجوع ونقص من الاموال والانفس والثمرات وبشر الصابرین (1) وشما مؤمنان را به چیزى از ترس وگرسنگى وكمى دارایى ها وجان ها ومیوه ها مى آزماییم، پس صابران را مژده ده .
آنگاه فرمود: خداوند مؤمنان را به سبب ترس از پادشاهان بنى فلان در دوران پایانى حكومت شان مى آزماید ومراد ازگرسنگى، گرانى قیمت ها ست.

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    آیاظهورنزدیک است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 14
  • بازدید سال : 44
  • بازدید کلی : 2,983